بعضی وقتها دلتون یه چیزی میگه عقلتون یه چیز دیگه، هردوشون غلط زیادی میکنن شمافقط توجه کن خانمت چی میگه!
یک نفر با انگشت روی خاک مينوشت:رفیق...؛رفیق...؛پرسیدند چه میکنى:گفت:چون میسر نیست مرا کام او"عشق بازی میکنم با نام او"
تاریخ: دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:
,
کوچه ای را بود نامش معرفت
مردمانش با مرام از هر جهت
سیل آمد کوچه را ویرانه کرد
مردمش را با جهان بیگانه کرد
هر چه در آن کوی بود از معرفت
شست و با خود برد سیل بی صفت
از تمام کوچه تنها یک نفر
خانه اش ماند و خودش جست از خطر
رسم و راه نیک هر جا بود و هست
از نهاد مردم آن کوچه است
چون که در اندیشه ام این گونه ای
حتم دارم بچه ی آن کوچه ای.
تاریخ: یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:
معرفت,
جان فداي آنکه يادم ميکند،
ياد او هر روزه شادم ميکند¤
رخش از گوشه شطرنج دلم،
بامرامش کيش و ماتم ميکند¤
عیدتان مبارک"
تاریخ: چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:
,
سالها گذشت و من آموختم که میگذرد... هرچه بادا باد.
تاریخ: جمعه 25 اسفند 1391برچسب:
,
دلتنگی همیشه از ندیدن نیست، لحظه های بی خبری گاهی پر از دلتنگیست...
تاریخ: شنبه 19 اسفند 1391برچسب:
,
هوای فاصله سرد است، من از کلاف دلم برایت خیال گرم می بافم.
تاریخ: چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:
,
پیله کن تا پروانه شوی. باور کن!
تاریخ: شنبه 5 اسفند 1391برچسب:
,
دست هائی که یکدیگر کمک میکنند، پاک تر از دست هائی هستند که رو بخدا دراز میشوند.